یار خدایی 

 

 

باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیرو دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

 

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

 

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 

آه از این دل، آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

آه، ای خدای قادر بی همتا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

 

آه ای خدا چگونه ترا گویم

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هر شب بر آستان جلال تو

گویی امید جسم دگر دارم

 

راضی مشو که بنده ی ناچیزی

عاصی شود به غیر تو روی آرد

راضی مشو که سیل اشکش را

در پای جام باده فرو بارد

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره ی این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه، ای خدای قادر بی همتا

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
amir payani سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ب.ظ http://amirpayani.persianblog.com

با سلام
از اینکه به وب لاگ من سر زدی متشکرم. دوست عزیز وب لاگ جالبی داری. امیدوارم امروزت بهتر از دیروزت باشد .

ایمان سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:34 ب.ظ http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
احوال شما؟
خیلی قشنگ بووووود
موفق باشین . . .

نسیم شمال سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:21 ب.ظ http://nasimeshomal.blogsky.com/

آمد به خلوتگاه تو
یک جان در تب سوخته
بانو به بیتی سبز و تر
لبهای شعرش دوخته
...
خوشحالم کردی
ممنون

حسین جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ق.ظ http://alpha2008.blogfa.com

باسلام
وبلاگ قشنگی دارید
واقعا حالب بود
موفق باشید
ممنون میشم اگه سری به کلبه ماهم بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد