آخرین لحظات

 

پیش از آنکه ترکش کنی

پیش از آخرین وداع یا آخرین نگاه

درنگ کن

           لحظه ای کوتاه درنگ کن  

و در چشمانش دوباره خیره شو

چه می بینی؟

                       هان؟

                                   چه می بینی؟ 

 

دستم بگیر

دستم بگیر

دستان من سراسر شب تو را در بر خواهند گرفت

نیازمند دستان نوازشگر توام که مرا در آغوش گیرند امشب

دستان مهربانت را به من بده تا درهای بهشت باز شوند

دستان تو توانایی آن را دارد

که مرا

زندگانی بخشد

من آن دست ها را میخواهم

آن دستان نوازشگرو مهربان را

تنها تو آن را داری

دستانی که همه شب مرا در آغوش بفشارند

مرا ببوس با آن لبان مخملی ات

تا همه عشقی که دارم به تو ارزانی کنم

اینک تو کجایی؟

               از تاریکی به در آ

دستم بگیر

                می خواهمت

دستان تو پل عبور من از بی تو زیستن است!