ترس عشق
بیم آن ندارم که روزی عاشقت شوم
بیم آن ندارم که کسی تو را از من بگیرد
بیم آن دارم که روزی تو خود را از من بگیری
بیم آن دارم که شب در وجود تو طوفان کند
خورشید مهر تو را پنهان کن
و برگ های طلایی دوستی را بر خاک اندازد
تو خود را از من مگیر
تو در من زاده شدی، تو در من پدید آمدی
و با تو امید پدید آمد
تو بمن لبخند زدی و روزهای جهان بمن لبخند زدند
رنگین کمان لبخند تو از ازل تا ابد گشوده است
و آسمان در زیر طاق چشمان تو جاریست
صبح از لبان تو سر می زند
و خورشید از نگاه تو
تو در میان من و تقدیر دریچه ای:
دریچه ای به روشنی آفتاب و گشادگی آسمان
تو خود را از من مگیر
من در تو و با تو زاده شدم
بگذار که در تو و با تو بمیرم
سلام بانوی شمال . خلوتگاه قشنگی داری ... خوشحال میشم به کلبه من هم سری بزنی .مرسی ...بای بای
هیچ وقت کسی ندیده عاشق قلبش تموم بشه
بلکه همیشه به قلبش یه چیزایی اضافه میشه
(در بدترین شرایط غم اضافه میشه).
شعرهم قشنگ بود.
راستی از طرف من به کل بروبچه های گلسا سلام
برسون :دی
بانو جان سلام
بسیار زیبا
بسیار زیبا
بسیار زیبا
کیف کردم ... خوشحالم از این نوشته زیبا که از تعغیرات خوب خبر میده... آفرین
سلام . هر چند شما کم لطف شدین و بهم سر نمی زنین ولی من بازم ...
پست تازه ات از قبلی برام دلنشین تر بود مرسی :-*
در پری رویان عالم عهد محکم کم بود
بی وفائی را از گفتگویت دیده ام
عشق زیباست اما زیباتر از اون صداقت و تعهد...
اینهاست که به عشق تداوم می ده و ابدیش می کنه ...
شعر بسیار زیبایی انتخاب کردی کاش هیچ معشوقی خودشو از عاشقش دریغ نمی کرد....دریغ کردن به معنی بی وفایی و یا عدم حضور فیزیکی نیست بلکه بودن اما نه در تمامیت .....
ترانه زیبای شام مهتاب داریوش مکمل زیبایی برای این شعره
به نظر من....