.......

سکوت؛

آرامش بخش ترین

سکوت؛

هراس انگیز ترین

فریاد! فریاد!

از این آرامش هراس انگیز

 

 

ترس عشق

بیم آن ندارم که روزی عاشقت شوم

بیم آن ندارم که کسی تو را از من بگیرد

بیم آن دارم که روزی تو خود را از من بگیری

بیم آن دارم که شب در وجود تو طوفان کند

خورشید مهر تو را پنهان کن

و برگ های طلایی دوستی را بر خاک اندازد

تو خود را از من مگیر

تو در من زاده شدی، تو در من پدید آمدی

و با تو امید پدید آمد

تو بمن لبخند زدی و روزهای جهان بمن لبخند زدند

رنگین کمان لبخند تو از ازل تا ابد گشوده است

و آسمان در زیر طاق چشمان تو جاریست

صبح از لبان تو سر می زند

و خورشید از نگاه تو

تو در میان من و تقدیر دریچه ای:

دریچه ای به روشنی آفتاب و گشادگی آسمان

تو خود را از من مگیر

من در تو و با تو زاده شدم

بگذار که در تو و با تو بمیرم