آن روز با تو بودم
امروز بی توام
آن روز که با تو بودم
بی تو بودم
امروز که بی توام
با توام!!!!!!!
موضوع بسیار ساده است و رو شن
هر کسی آن را می فهمد
تو مر از یاد بردی
و دیگرم دوست نداری
من چرا چنین دل بسته ام
به مردی کاملا بیگانه؟
چرا شامگاهان
چنین از ته دل برایت دعا می کنم؟
چرا دوستم را ٫ شهر محبوبم را ٫ سرزمینم را .........
و در خیابان های این پایتخت بیگانه
چون کولی سیاهوشی سرگردانم؟
اما چه زیباست
اندیشه ی دیداری دیگر با تو
وای بر من
و
مرگ بر این اندیشه